هانا و کوک...

Lovely baby
Part 1
هانا: با خانواده ام رفته بودم فشن شو که حس کردم پسری داره بهم نگاه میکنه..نگاهمون برداشتم و حواسم رو به فشن دادم ولی نمیتونستم فکرم رو از روی پسره جدا کنم..خیلی خوشگل و خوشتیپه..ولی چرا من؟..چرا از این همه دختر منو نگاه میکنه؟..بابا من میرم دستشویی بیام
..
هانا: از دستشویی اومدم بیرون که پسره با من اومد بیرون*
کوک: سلام
هانا: سلام
کوک: خیلی خوشگلید
هانا: واقعا؟.. مرسی
کوک: امم..( سرخ شدن)
هانا:بله؟
کوک: میشه قرار بزاریم؟.. من تاحالا از هیچ دختری خوشم نیومده و میونه ام با دخترا خوب نیست😅
هانا: چه جالب منم میونه ام با پسرا خوب نیست ( خنده )
کوک: خیلی خوشگل میخندی :)
هانا: میسی توهم کیوتی
کوک: چینچا؟
هانا:هوم..بیا اینم شماره ام *
کوک: مرسی..فردا ساعت ۷ میام جلوی خونتون بریم بگردیم و حرف بزنیم..برای شام
هانا: اوکیه :).. پس فردا میبینمت
کوک: حله..
*صبح*
کوک: زنگ زدن به هانا*..اومدی؟.. اوکی من جلوی درتونم
*
هانا: ببخشید دیر کردم بابام گیرم انداخت داشتم سرش رو گرم میکردم ( خنده)
کوک: مگه نفهمیدن
هانا: نوچ
کوک: مامان و بابای من فهمیدن😂
هانا: خب چی گفتن؟
کوک: مبارکه😂
هانا: حالا بزار قدم اول رو بزاریم.‌ببینیم بهم میخوریم..یا نه😂
کوک: 😂بهم میخوریم نترس
هانا:راستش رو بخوای من اهل بیرون رفتن نیستم خیلی کم میرم بیرون میرم بیرونا وای وقتی بخوام میرم زیاد اهل بیرون رفتن نیستم
کوک: درک میکنم..تنبلی
هانا: ولی دیونه ورزشم
کوک: واقعا؟
هانا: خیلی
کوک: منم همینطور..خب دوست داری کجا بریم؟
هانا: ایده ای ندارم..
کوک: من یه جای خوب سراغ دارم ولی اول بگو ببینم تو بین دریا و جنگل کدوم..
هانا؛ جنگل😂
کوک: بزار جمله ام رو تموم کنم😂
هانا: وایب سبز رو خیلی دوست دارم
کوک: آره منم جنگل رو دوست دارم ولی ساحل رو بیشتر
هانا: هروقت میرم دریا به محیطم دقت نمیکنم میرم تو آب😂
کوک؛😂..ولی ببین کافه ای که تو جنگله خیلی راهش طولانیه و مستر پیاده رویش هم طولانیه مثلا اونجا برای صبح یا ظهر خوبه
هانا؛ برای من فرقی نمیکنه بریم ساحل
کوک: حله*